يادداشت سردبير٬ شماره ١١٨
سياوش دانشور
دو راهى مرگبار
در باره سخنان خامنه اى

اينروزها خامنه اى در نگاه ابوى هاى نظام شمايل "معاويه" و "شمر" و "مير غضب" اسلام را دارد. کسى انتظار ندارد خامنه اى حرف بزند و اعلام جنگى نکند. سخنان خامنه اى در نماز جمعه قبل فرمان آتش به مردم و برپائى فرماندارى نظامى تهران بود. ماحصل آن نيز بيش از ١۵٠ کشته٬ صدها مجروح٬ هزاران زندانى٬ سياست تجاوز و شکنجه و برپائى بيدادگاه هاى اسلامى بود. بيدادگاه هائى٬ که اگرچه قربانيانش اينبار پاره هاى تن نظام بودند٬ اما نه به رژه پيروزى که به نمايش استيصال حکومت اسلامى در جهان تبديل شدند. سخنان نماز جمعه اخير خامنه اى ادامه همين خط و تاکيد براين تحليل روشن ماست که اين خط راه سازش به روى خود نميبيند. هرچند در ايندوره دست و پايشان لرزيد٬ واکنش جامعه را ديدند٬ همه کارها مطابق نقشه پيش نرفت٬ نمايش قدرت به نمايش زبونى و سياست ماستمالى و توجيه تبديل شد٬ اما راه برگشت نيز بسته بود و هر روز بسته تر ميشود.

عباراتى که خامنه اى آگاهانه بکار برد و تلاش آخوندى براى تطبيق رفتار سياسى اش با تاريخ اسلام و خلفاى خونريزش ابدا مهم نيستند. بجز اسلام زده ها و کسانى که از قبل دکان دين نان ميخورند٬ و يا اپوزيسونى که در آينده به آخوند دربارى و دستگاه دين براى سرکوب مردم نياز دارند٬ کسى سراغ وجه اسلامى سخنان خامنه اى نميرود. آنچه که در بحث او مهم است اساسا سياسى است. حکومت نظامى خامنه اى- احمدى نژاد حرفش روشن است: يا تمکين کنيد٬ ساکت و مطيع شويد٬ ابراز وفادارى کنيد٬ و يا نابود خواهيد شد! اين انتخابى است که خامنه اى در مقابل کمپ رقبا ميگذارد و از اين طريق به مردم ميگويد اگر ما با "خوديها" چنين ميکنيم حساب شما به طريق اولى روشن است.

رويدادهاى هفته اخير مجددا نشان ميدهد که در قانون جنگ جناح هاى حکومت٬ که اساسا قانون بقاى نظام است٬ تغييرى ايجاد نشده است. آنها که سرنوشت خود و تداوم سياستهايشان را به سيستم "راى" و مضحکه "انتخابات" اسلامى گره نزده بودند٬ مجبورند تا پايان راه بروند. موسوى و کروبى و رفسنجانى و طرفدارانشان هر اندازه از نظام و خمينى دفاع کنند مفت نمى ارزد. معنى واقعى اينها تمکين به خامنه اى است. اين خامنه اى است که ميگويد دفاع از نظام و مخالفت با آن يعنى چه. بنابراين کمپ مقابل ديگر نميتواند به سنگر پوشالى رايزنى هاى پشت پرده و اعمال فشار "علما و آيات عظام" دلخوش باشد. جنگ قانون خودش را دارد. نميتوان با معيارهاى دوره پيشين به شرايط جديد پاسخ گفت. حتى نميتوان با آن معيارها حفظ نيرو کرد و براى دور بعد آماده شد. طرف مقابل چنين فرصتى را نميدهد و اگر بدهد ميداند که از موقعيت امروز دهها مرتبه به عقب پرت خواهد شد. مکانيسم پلکانى "جنگ – سازش" پيشين٬ به حکم مجموعه موئلفه هاى اوضاع سياسى و موقعيت جمهورى اسلامى٬ به پايان رسيده است. نديدن اين مسئله مهم براى سه سوى اين جدال يعنى جناح هاى حکومت و مردم کشنده است. آنها که به "شجاعت و وفادارى موسوى و کروبى به اصول" درود ميفرستند و چه بسا خاتمى را بدليل نداشتن چنين جربزه اى سرزنش ميکنند٬ آگاهانه سيگنال اشتباه به جامعه ميدهند. کروبى و موسوى همان اند که بودند. خاتمى و رفسنجانى هم همان اند. آنچه آنها را به صرافت مقاومت و استعفا و پناه بردن به خدا و هجرت و شهادت انداخته است٬ قانون جديد جنگ بقا است. آنها راهى ندارند: يا بايد سازش کنند و بعنوان عناصر دست چندم به خامنه اى و شرکا تمکين کنند٬ که اين يعنى اعلام شکست قطعى پلاتفرمشان براى کنترل مردم در چهارچوب نظام و قانون و سرعت عبور از نظام را تصاعدى بالا ميبرد٬ و يا بايد به جنگ آخر با خامنه اى بيايند. تنها راه پيروزى براى اين جناح شکست تمام عيار خامنه اى و شرکا است. همانطور که معناى پيروزى براى خامنه اى شکست و عقب راندن و حذف لايه اى مهم از کارگزاران و عناصر کليدى جمهورى اسلامى است. اين معادله٬ براى هر دو سوى جدال حکومتى٬ يک دو راهى مرگبار و يک راه بدون بازگشت است. تنها يک امکان ميتواند از ابعاد اين تصفيه درونى کم کند و آن خانه نشين شدن مردم و عدم تهديد نظام از جانب پائين است. امرى که غير ممکن است و اساسا اگر چنين خطرى نبود جنگ جناح ها به اين مرحله حاد نميرسيد.

امروز موسوى و شرکا به دن کيشوتى ميمانند که با شمشير چوبى به جنگ آسياب بادى آمده اند. سلاح و سنگر قانون در مقابل کسى که مجرى قانون است٬ سلاح و سنگر دفاع از نظام در مقابل کسى که نظام و منافعش را تعريف ميکند٬ سلاح و سنگر دفاع از "اسلام واقعى" در مقابل کسى که با حکم اسلام و على خون ميريزد٬ نسخه مسلم شکست است. موسوى وقتى بالاى ماشين و با مگافون دستى و با هدف کنترل جمعيت سخنرانى کرد٬ خيلى ها در شمايل او يلتسين اسلامى را ديدند. اشتباه اينها اينبود که زيادى دچار سيستم تطبيقى و تجربى تحولات جهانى با شرايط ايران بودند. اينها همان کسانى اند که روزى به خاتمى لقب گورباچف دادند. "گورباچفى" که با يک تشر خامنه اى خفه شد و کمر نهضت دو خرداد را شکست. موسوى نميتواند يلتسين شود چون نقش يلتسين را احمدى نژادها و سرداران سپاه دارند تمرين ميکنند. واقعيت اينست هر دو جناح به يک معنا استحاله چى هستند. يکى ميخواهد با ايجاد جمهورى اسلامى نوع پاکستانى و تصفيه خونين نظام را سرپا نگهدارد و ديگرى ميخواهد بين گنگ هاى مافياى اسلامى توازنى ايجاد کند که اين توازن مانع بهم خوردن تعادل نظام شود. هر دويشان ميخواهند نظم موجود را با تمام کراهتش حفظ کنند و هر کدام ميخواهند هژمونى سياست شان در کل جمهورى اسلامى غالب شود. هر دو ميخواهند خطر سرنگونى و بميدان آمدن مردم و جنبشهاى اجتماعى را نفى کنند و هر دو براى اينکار نيازمند تابع کردن ديگرى به روش و سياست خود هستند. جمهورى اسلامى بدون خمينى و بهشتى و مطهرى و ديگران هم جمهورى اسلامى است و ميتواند بدون رفسنجانى و موسوى و خاتمى و کروبى و امثالهم هم جمهورى اسلامى باشد. همانطور که ميتواند بدون خامنه اى و احمدى نژاد و رادان ها و جعفرى ها و شريعتمدارى ها و عباسى ها جمهورى اسلامى باشد. سوال واقعى جمهورى اسلامى "واقعى" يا "تقلبى" نيست٬ اين سوالى رژيمى است. سوال واقعى جامعه اينست که چگونه و از چه طريقى جمهورى اسلامى از هر نوعش ميتواند نباشد.

خامنه اى دراين جدال همه چيزش را فدا کرده است و اگر موسوى هم جاى او بود نميتوانست عقب بنشيند. عقب نشينى براى خامنه اى به منزله سقوط تمام عيار است. همانطور که موسوى- خاتمى -رفسنجانى- کروبى با تفاوتهاى اندکى نميتوانند عقب بنشينند. عقب نشينى براى اينها نيز بمنزله سقوط تا اعماق است. اين شکاف سرهم نمى آيد و اعلام پايان جنگ بالائيها بدون اعلام پيروزى يکى ممکن نيست. آينده چيزى نيست جز حکومت فرمانداريهاى نظامى عليه مردمى که تن نداده اند و آماده قيام اند. اين آينده در اينکه کدام جناح تماما غالب ميشود تفاوتى ايجاد نميکند. چون مسئله اصلى از بالا شروع نشده است بلکه و اساسا معضل در پائين است. اين ورق تاريخ ايران را بالائى ها رقم نميزنند٬ آنها تنها در هيئت پرچمداران منافع سياسى و اقتصادى بخش هاى مختلف طبقه بورژوازى در ايران و منطقه خاکريزهائى در مقابل اين روند برپا ميکنند. خاکريزهائى که مقاومت بالائى ها را در مقابل تحول سياسى در دوره انقلابى نشان ميدهد اما بيانگر خصيصه اصلى اين تحولات نيست.

خامنه اى بار ديگر اعلام جنگ کرد. اعلام جنگى که اساسا مخاطبش مخالفين نظام و قدرت او بود. در مرحله فعلى اما بايد افراد و عناصر درون قلعه بخط شوند. اين انتخابى است که خامنه اى در مقابل رقباى درون حکومتى ميگذارد: يا در کنار نظام و ايشان عليه مردم و طبقه کارگر و يا در صف "ضد انقلاب" و "برخورد تند" بعنوان مخالفين نظام. تکليف مردم با جمهورى اسلامى روشن است. اين تکليف اپوزيسيون دربارى سلطنت اسلامى است که ناروشن است. توپ در زمين موسوى ها است. *